جدول جو
جدول جو

معنی رخنه شدن - جستجوی لغت در جدول جو

رخنه شدن
(تَ عَنْ نُ کَ دَ)
شکافته شدن. پاره شدن. ترکیدن. ترک برداشتن. چاک شدن. ویران شدن یا پیدا آمدن شکاف و رخنه:
نباید که آزاد یابد تنش
شود آن زمان رخنه پیراهنش.
فردوسی.
از سنگ منجنیق... حصار رخنه شد و لشکر ازچهار جانب روی به رخنه آورد. (تاریخ بیهقی). دیوار بزرگ بیفتاد... و حصار رخنه شد و غوریان آنجا برجوشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251).
بلورین جام را ماند دل من
که چون شد رخنه نپذیرد مداوا.
خاقانی.
- کاسۀ رخنه شده، کاسۀ ترکیده. (یادداشت مؤلف).
، خلل رسیدن. نقص و تباهی یافتن: و به روشنایی او (یعنی ماه) رخنه شود وکاهش پدید آید. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتنه شدن
تصویر فتنه شدن
مفتون شدن، فریفته شدن، شیفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخنه کردن
تصویر رخنه کردن
شکافتن، سوراخ کردن، نفوذ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجه شدن
تصویر رنجه شدن
رنجه گشتن، رنجه گردیدن، رنجیده شدن، آزرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روانه شدن
تصویر روانه شدن
روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(تَیَ گُ تَ)
به درازا شکافتن. نقب زدن. (یادداشت مؤلف). رخنه کردن:
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
بر زنخ پیلغوش رخنه زد و بشکلید.
کسایی.
هر آنکس که او رخنه داند زدن
ز دیوار بیرون تواند شدن.
فردوسی.
- رخنه اندرزدن، شکافتن چیزی. شکاف دادن:
سبک رخنۀ دیگر اندرزدند
سپه را یکایک به هم برزدند.
فردوسی.
، رخنه کردن. تباهی آوردن. تباه کردن. تفرقه ایجاد کردن:
مزن رخنه در خاندان کهن
تو در رخنه باشی دلیری مکن.
نظامی (از ارمغان آصفی).
- رخنه زده زبان، مطعون خلایق. (انجمن آرا). کسی که مطعون همه مردم باشد. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
لخته شدن خون و جز آن. بستن آن انعقاد آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخته شدن
تصویر اخته شدن
خصی شدن بی خایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانه شدن
تصویر روانه شدن
حرکت کردن عازم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریسه شدن
تصویر ریسه شدن
پشت سر هم قرار گرفتن: بچه ها ریسه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تخته شدن دکان. بسته شدن دکان تعطیل شدن آن. یا تخته شدن یاقوت. مسطح و هموار شدن یاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنه شدن
تصویر تشنه شدن
عطش یافتن، مشتاق چیزی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دلباختن، شور بر پا شدن، بر سر زبان ها افتادن فریفته گشتن سخت پابند کسی یا چیزی شدن مفتون شدن، شور و غوغا بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گونه شدن
تصویر گونه شدن
گونه شدن روی (رخسار چهره)، تغییر رنگ دادن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه شدن
تصویر فتنه شدن
((~. شُ دَ))
شیفته شدن، آشوب برپا شدن، فتنه گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریسه شدن
تصویر ریسه شدن
((~. شُ دَ))
پشت سر هم قرار گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخته شدن
تصویر تخته شدن
((~. شُ دَ))
بسته شدن، تعطیل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روانه شدن
تصویر روانه شدن
عازم شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخنه کردن
تصویر رخنه کردن
رسوخ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
Coagulation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
凝固
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
קרישה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
응고
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
koagulasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
रक्त का थक्का
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
коагуляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
коагуляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
koagulacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
Koagulation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
凝固
دیکشنری فارسی به ژاپنی